خشم زنان ايراني
اول میخواهم ازعنوانی که دردنباله به آن پرداخته خواهد شد یادی بکنم. دراینجا به «جنبش زنان» اشاره خواهد شد بدون اینکه نگارنده بر این عقیده باشد که در ایران امروز وجودیتی که بشود برآن شرایط لازمۀ «جنبش زنان» را اطلاق کرد پاگرفته است. این گفته بدیتهن به منظور انکار حضور گستردۀ زنان در خیزشهائی که در طول حیات جمهوری اسلامی، و بخصوص در سال 1388، ایران را درخود گرفتند نیست. این گفته همینطور به منظور نادیده گرفتن، و بی اهمیت تلقی کردن تلاشهای شجاعانه و تحسین آفرین فردی و جمعی زنان ایرانی درطول ده های گذشته نیست و آگاهی همگان درمورد شرایطی که شالوده ریزی و ادامۀ حیات جنبشی برای زنان ایران را مشکل می کند فرض اولیه تلقی می کند. با دادن این پس زمینۀ اولیه قصد دارم به این روبیاورم که از این جائی که به ترتیب بالا برایتان طرحی از آن به دست دادم من کمبود رادرکجا می بینم، دنبال چه چیزی می گردم (که نمی یابم) و فکر می کنم چراست که اینطورست.
زنان درایران امروز در ابعادی گسترده تر از همیشه کار می کنند، بارزندگی خودشان و در بسیاری موارد فرزندانشان را به تنهائی به دوش می کشند. تحصیلات درمیان زنان ایران سطح بالائی دارد. زنان بخش مهمی ازنیروی کار اجتماعی، درسطوح مختلف آن، هستند. شخصیت های فمینیست شناخته شده دردنیا ازحرکات زنان فمینیست ایران یاد می کنند و می گویند ما از این حرکت آموخته ایم و می آموزیم. زنان درایران می خوانند و می نویسید و تقاضای اصلاحات قانون طلاق، حق نگهداری از فرزندان، حق برابر برای کار و زندگی مستقل دارند. درخواست اینکه زنان باید حق انتخاب پوشش داشته باشند که حجاب نباید اجباری باشد دارند. مطالعات تطبیقی و میان متنی صورت می گیرد در مورد این یا آن نظریۀ این یا آن فمینیست اروپایی و آمریکایی و امکان اعمال آن نظرات بر شرایط مشخص وضعیت زنان ایران. مدارامنشی تشویق شده و به رسمیت شناسی حقوق مدنی خواسته می شود. از خشونت پرهیز داده شده و به رسمیت شناسی محدودۀ خصوصی زندگی آحاد جامعه بخصوص زنان به وسیلۀ دولت درخواست می شود. درمورد دستاوردهای اجتماعی شخصیت های برجستۀ زن در تاریخ کشورما کتاب نوشته می شود. تاریخ جنبش و وضعیت زنان در ده های گذشته، بخصوص پیش و هنگام انقلاب اسلامی تحلیل می شود و نقش گروه های اسلامی، ملی مذهبی و چپ را در فرافکنی نمادهای زن و زن مبارز نقد و تفسیر می شود. با طرفداران قانونی شدن صیغه و چند همسری مباحثه می شود.
درطول چندین سال گذشته یک بانوی ایرانی داشتیم برندۀ جایزۀ نوبل صلح. حرکتی داشتیم تحت عنوان «کمپین برای یک میلیون امضا» که حرکتی بود براساس گرته برداری از تاکتیکی که زنان مراکشی از آن استفاده کرده بودند برای احقاق حقوق مدنی زنان. کرور کرور زن داشتیم که وکیل هستند و روزنامه نگار و فعال حقوق بشر و نویسنده و فیلم ساز و هنرپیشه و دانشجو و تظاهرات خیابانی کننده که هی به زندان رفتند و به اشکال مختلف از «وکیل بودن» از «نویسنده بودن، از «آدم بودن»، از «در وطنشان زندگی کردن»، از «غرور و حمیت فردی و اجتماعی داشتن» به حکم دادگاه محروم شدند و می شوند برای یک مقدار سال معین. شلاق می خورند و شکنجه می شوند و بهشان تجاوز می شود و کشته می شوند. «گروه مادران داغدار» داریم و «مادران صلح». من می خوانم و می بینم که ما زنان ایران، صبر می کنیم، منطق به خرج می دهیم، نفرین می کنیم بعضی وقتها زیر لبی، گلایه نامۀ تلخ می نویسم به مقامات مسئول. قلم ظریف و فهمیدۀ زنانه مان به شعر و نثر و و با تصویر و آوای موزون به انواع مختلف می گوید که که می فهمیم داریم تحقیر ولگد مال می شویم. بیشتر ازهرچیزی داریم برای خودمان گریه می کنیم. گریه هم دارد. منهم با تصور زندگی خیلی اززنان ایرانی امروز گریه می کنم. فقط تصورش مرا به گریه می اندازد ببین زندگی کردنش دیگر چه تلاشی باید باشد.
پس زمینۀ حقوقی و مدنی حضور زنان در جامعه اما سلسلۀ ای از قوانین و سنت های اجتماعی است که به هیچ ترتیبی تلاشها و نیازهای زنان را به رسمیت نشناخته، تایید نکرده بلکه تنبیهش می کند. صداهائی درموردزنان ایران امروز به شرح زیر می گویند: آیت الله چنان می گوید چاک سینۀ زنان ارتباط با زلزله دارد. آیت الله بهمان می گوید باید دید نقش پوشش آن زنانی که مورد تجاوز دسته جمعی قرار گرفتند در این اتفاق چه بوده است. خانمی عفیفه و محجبه روی صفحه تلویزیون راجع به اینکه بچه مان چه سرنوشتی پیدا می کند اگر ما با شوهرمان روز پنجشنبه عشقبازی کرده باشیم، به جای دوشنبه مثلا، حرف میزند. دوباره روی صفحه تلویزیون خانم محجبۀ دیگری به مردی که او دارد در مورد اینکه چطور شد که سه زن گرفت مصاحبه می کند می گوید که خوب خانم اول شما «اشکال پزشکی» داشتند دومی چی؟ انگاری قبول دارد که «اشکال پزشکی» را که خوب البته بله دیگه.
و برای ناظر ذینفعی که من باشم که این همه را با هم می شنود و راجع بهشان فکر می کند عدم تعادل بزرگی بین واقعیت زندگی زنان ایرانی و قواعد و شرایط تحمیل شده که ازطریق انواع مختلف تریبون های دولتی و سنتی ابراز می شوند وجود دارد. و یک چیز زیادی کم است. برای من این کمبود، نبود صدای واکنش زن ایرانی به وضع و حال خودش است. صدای گذار کردن زن ایرانی از فقط توصیف کردن خودش است. صدای زن ایرانی امروزکه داشته باشد خودش خودش را تعریف بکند. برای جنبش خودش حدود و خطوط و خواسته و آرزو به تدوین آورد و آن را با دیگران قسمت کند. با دیگر محورهای نابرابری اجتماعی مثل طبقه و حقوق اقلیت ها و دیگر مسائل درگیر شده و ارتباط خود با آن و نحوۀ این ارتباط را به تصویر بکشد و خودش را دراین رابطه چالش کند. این صدا چندگانه خواهد بود. باید هم باشد. از مهمترین گونه هائی که معلوم است این صدا خواهد داشت گونۀ پایه گرفته از و آشتی با بنیادهای اسلامی و گونه ای دیگر پایه گرفته از نوشتار وتئوریهائی مدرن تر و به درجات و از زوایای مختلف غیر(ضد) اسلامی.
من در اینجا به گونۀ اسلامی این صدا به خاطر عدم تعلق شخصیم به بنیان آن، که باعث نشده تا حد امکان درموردش اطلاعات به دست نیاورم، نخواهم پرداخت و امیدوارم بتوانم درآینده این مهم را مطلب نوشته ای دیگر کنم.
اما آن دیگر صدا. درطول چندین و چند سال گذشته اکثریت قریب به اتفاق نوشته های مربوط به جنبش زنان بر محور حقوق زنان و درخواستهای آنان درچارچوب «جامعۀ مدنی» استوارند. باوجودی که این نوشته ها تقاضای زنان را، دریک محدودۀ مشخص، جمع بندی می کنند اما درآنها به این ساختار جادوئی، جامعه مدنی، به عنوان آغاز و انجام، تکیه می شود تا خواننده در کنار نویسندۀ متن به راه حلی رسیده باشد برای رسیدن به برابری حقوق زنان و مردان. این بدیهتن کافی نیست. از یک جانب کافی نیست چرا که این چارچوب «جامعۀ مدنی»، به عنوان یک ساختار، از جانب دستگاه قدرت که رویاروئی با آن برای به دست آوردن حق زنان نه تنها اجتناب ناپذیر نیست بلکه اصلا هدف است به رسمیت شناخته نشده است تا از طریق آن امکان دیالوگی فراهم آید (دیالوگ که جای خود کتک و زندان و ممنوع القلم شدن و ممنوع الزندگی کردن و از اینگونه عواقب به بار آورده است). بنابراین دستیازی به آن اگر که فقط استراتژی ای مربوط به زمان خاصی بوده است باید مورد بازنگری قرار گیرد. ازجانب دیگر ولی که بیشتر به مطلب این مقاله مربوط است بنظر می رسد مرکزی کردن «جامعه مدنی و خواسته های آن» جایگزینی شده برای ابداع، پایه گذاری و گسترش مفاهیم بنیادین فلسفی و نظری درمورد زنان، زنان ایران، و جنبش آنها.
به نظر این نگارنده، تاریخ حرکت زنان ایران در طول صدواندی سال گذشته که تا حال حاضر هم ادامه دارد، باوجود انواع مختلف حرکتهای فردی و جمعی، موفق به ایجاد نگرشی تاریخمند و مدون از خود و شرایط جامعه اش نشده است تا براساس آن در زمان خودش با دیگر صداهائی که درموردش نظریه و تئوری به دست میدهند (که خیلی هم زیادند) خط بندی کند و درعین حال برای زنان آینده ردپائی از خود باقی بگذارد. (بازهم تائید می کنم که به این واقفم که این تئوریها، نظریه ها، تاریخها، نقطه نظرها اگر بودند و باشند از یک نوع نمی بودند و نیستند و نخواهند بود). این کمبود همیاره ای تعیین کننده در به گروگان گرفته شدن حرکت زنان در زمانهای مختلف به اشکال مختلف به وسیلۀ نیروهای مختلف بوده است. به گمان من مسئلۀ حجاب و برداشتن و گذاشتن اجباری آن نمونه تاریخی است که این کمبود را منظر می دهد. البته روشن هست که حتی وجود این تئوریها، نظریه ها و غیره نمی تواند تضمینی برای گسترش و وفاداری به مفاهیم حمایت کننده از زنان در چارچوب دیگر حرکات و جنبش های تاریخی ای که جنبش زنان نیستند ولی زنها هم درآن حضور داشتند و دارند و ازان تاثیر گرفته اند، مثل انقلاب مشروطه، مثل انقلاب بهمن 1357، مثل حرکات اعتراضی سال 1388، نیست. به بیان دیگر به وجود آمدن چنین بنیان تئوری/نظری ای شرط لازم اما ناکافی برای پایه گیری جنبش زنان است.
امروز، بخصوص برای زنانی که دردوران حضور جمهوری اسلامی ازکودکی به بزرگسالی گذار کرده اند، ازمهمترین مسائلی که حرکت برای پایه گذاری و گسترش مفاهیم بنیادی نئوریک و نظری درمورد وجودیت زن و جنبش زنان ایران باید با آن سرشاخ شود نگرش اجتماعی، سنتی و قانون شدۀ برخاسته از مفاهیم اسلامی است. مقوله های مهم و بنیادینی مثل زن، مادر، منصه های حضور جنسی زنان درجامعه و حجاب از مقوله هائی هستند که درگیر شدن با آن ازدیدگاه من ضروری و اجتناب ناپذیر است. این ضرورت نشات گرفته از گرایش یا عدم گرایش و باور به مذهب نیست بلکه ازاین واقعیت ناشی می شود که گفتمان اسلامی مربوط به زن درتمامی سطوح و گوشه ها و درزهای وجودی زنان ایرانی، با اتکا به ساختارهای قدرت دولتی و فرادولتی حضور خود را اعمال می کند. این گفتمان نمائی گسترده از زن و مادر را درافکنده و آن را از راههای مختلف اشاعه می دهد. بر اساس داده هائی که به گفتۀ شیخ فقید شجاع، آیت الله منتظری، غیرقابل تغییرند برای وجود زنان حدود تعیین میکند. این گفتمان جنیسیت زن را تعریف کرده و وجوه مختلف حضورآن را نامگذاری می کند. به خاطر این حضور بنیادی و همه جا حاضر است که سرشاخ نشدن با آن و واگذار کردنش به محدودۀ «انتخاب شخصی»، نه تنها محدودیتی برای اعمال این بینش ها و قوانین ایجاد نمی کند بلکه آلترناتیوی که بر آن اساس با این بینش ها رویاروئی صورت بگیرد هم ایجاد نمی شود و درنتیجه خلائی به جا می ماند که می تواند با گمگشتگی و یاسی عمیق و حتی داده هائی مخرب پر شود. به انگار من عکس العمل زنان جوان شهرنشین درایران که از طریق پوشش خود از نظم اجتماعی اسلامی سرپیچی می کنند به عنوان مثالی دراین مورد صادق است. روشن شدن پایه های نظری جنبش زنان درمورد مقولۀ حجاب می تواند امکان فراهم آورد تا این حرکت زنان جوان که به نظر میرسد به طور خودجوش دامنۀ گسترده ای دارد به خاطر خشم و ردکردنی که در حال ابراز آن است جدی گرفته شود. شاید حتی امکان پذیر شود که این حرکت خود جوش نقشی سازمان یافته به خود گیرد و برای خودش، به خصوص با توجه به بهائی که بهرحال به خاطر این کار میدهد، انجامی هرچند مرحله ای و نه غائی تصور کند.
بر میگردم به آغاز مقاله و گفته ام که به گمان من درایران امروز «جنبش» زنان نداریم. عدم وجود اندامی از چالش ها و زایش های تئوریک/نظری زن مرکز، که به دیگر دوگانگی ها و تضاد های اجتماعی و به هم سائیدگی های لایه های ماشین قدرت از منظر زنیت بپردازند از مهمترین نکاتی است که بر اساس آن من چنین باوری دارم. این آنی است که گفتم دنبالش می گردم و نمی یابم. از لحاظ عملی هم، از نقطه نظر منِ ناظر، این واقعیت کنونی زندگی زنان در ایران است که امکان برای سازماندهی حرکت اجتماعی زن مرکز بسیار محدود است و نیروئی که بتواند این سازماندهی را صورت دهد وجود ندارد. و این مسئله ای است که درک آن باید راه را برای بازنگری به حرکات محوری ای که درطول دهۀ اخیرنماد جنبش زنان شده اند (مثل کمپین یک میلیون امضا) و طراحی پروژه هایی جدید و متناسب با شرایط حال امروز باز کند. این را هم بگویم که ازنظر من روشن است که راه رسیدن به شرایط اجتماعی ای که نیازهای زنان ایران را پاسخگو باشد راهی دراز و دشوارست. جنبش زنان هم با طرح اندازی تئوریک/نظری یکدفعه کرور کرور همیار و همکار به هم نخواهد زد. اما بررسی فرایند تاریخی شکل یابی جنبش های اجتماعی این را به من می گوید که کوشش برای دست و پنجه نرم کردن فکری درمورد بنیانهای شرایط وقیحانه نابرابر اجتماعی-مثل شرایط امروز زنان ایران- ردپائی ازخود به جا خواهد گذاشت که ادامۀ راه را برای همزمان ها و آیندگان آسانتر خواهد کرد. و این به خصوص درمورد زنان و جنبش آنها درکل و زنان ایران بطور مشخص واقعیت دارد.
زنان ایران امروز، با توجه به تجربۀ زندۀ زندگی در و رویاروئی با نظام ولایت فقیه، وبا توجه به تلاش عظیم و درخشان اجتماعی خودشان، برای ایجاد این مجموعه فکری دستمایه ای غنی دارند. از ویژگیهایی که بطور بالقوۀ به تفکر زن ایرانی امروز جنبه رادیکال می دهد نداشتن پس زمینۀ» آکادمیک» سنتی (به آن طریقی که دردنیای غرب امروز وجودیت دارد) است که می تواند به آن افقی باز و زبانی موثر بدهد. آگاهی عمیق و گسترده درمورد ناعادلانه بودن شرایط زنان، احساس نیاز فوری به تغییر این شرایط وقتی با خشم و عصیان برعلیه این شرایط تلفیق شود راهگشای تلاش فکری ای بزرگ برای حرکتی بزرگ خواهد بود.
مهرماه 1390
Parisa Aswadi
Publicerad: 2011-05-19
Köp Avaye Zan (Nedlagd)
Läs mer om Avaye Zan (Nedlagd) i katalogen
Fler artiklar knutna till Avaye Zan (Nedlagd)
Fler tidskrifter i kategori NEDLAGDA